Tuesday, October 25, 2005
برادر جان در يك روز گرم تابستان به سمت باغ رفت پنهان در سايه ها به تماشاي دختري نشست
دختر موهاي سياه بلندي داشت و بدن او هر مردي را به جنون مي كشيد
از همان روز زندگي برادر جان دگرگون شد
دخترك دستان برادر جان را گرفت به او گفت مقدس بودن كاريست دشوار
بهتر نيست كه مرد باشي ؟
وعده ما امشب پشت ديوار صومعه
اگر آنجا باشي تو را خواهم يافت
شيطان به حرف آمد : جايي در جهنم براي برادر جان مقرر است
اين همان وسوسه است
ديگر خواب و خيال نيست
منتظر بودم بالاخره اتفاق افتاد
دختر در زير نور ماه ايستاده بود
عطش اين تن خاكي سيري ناپذير است
او براي هميشه در دختر گم شد
شيطان خنديد و فرشتگان گريه كردند
اين همان وسوسه است
ديگر رويا نيست
برادر جان وسوسه شد
دانلود آهنگ : Brother John
كاري از: Chris De Burgh