Monday, March 28, 2005
مگه میشه آسمون تو قفس بشه اسیر مگه میشه سروها دل بدن به هرکویر
مگه میشه پنجره خالی از نگاه بشه
موندن وکهنه شدن رسم عاشقا بشه
مگه میشه چشمه بود اما تا دریا نرفت
مثه یک ستاره بود اما تا فردا نرفت
من مسافر شبم کوله بارم از سوال
واسه دل تنگی من کو یه خلوت زلال
کو مجال پرزدن تو غبار جاد ده ها
توی پاییز سکوت یه صدای آشنا
خاطرات خسته رو دفتر های بسترو
بگیر از من و نگیر این دل شکسترو
شعراز :محمدرضا مهدی زاده